رولف دوبلی در کتاب هنر شفاف اندیشیدن جمله جالب و تامل برانگیزی دارد: “اگر پیگیری و خواندن اخبار کسی را موفق کرده بود خود روزنامه نگاران الان باید از موفق ترین افراد جامعه میبودند”.
چرا دنبال کردن اخبار فایدهی ندارد؟ از دید من شاید به این برمیگردد که آنچه از سایت های خبری و شبکه اجتماعی به دست ما میرسد واقعیت محض نیست بلکه محتوای وایرال است با محتوای وایرال آشنا هستیم.
یکی از ویژگیهای محتوای وایرال بار احساسی شدید است.
بعید میدانم خبری را در رسانهها پیدا کنیم که احساسات ما را جریحهدار یا برانگیخته نکند.
من هر روز در خانواده خودم این را تجربه کردم،چند روز یک بار مادرم خبر درگذشت یا بیماری یکی از بستگان دور یا نزدیک را به ما میدهد. مثلاً:
“حجت آقا را میشناختید؟ همسایه قدیمیمان بود، بنده خدا میگن سرطان گرفته” “فردا هفتم صفدرعلی است ، نوهیِ عمویِ دامادِ برادرزادهِ خالهیِ … نصرت خانم که با موتور تصادف کرده بود. دوتا بچه هم داشت بیچاره” “شنیدی؟ هفته پیش طلاهای ننه قمر را تو خیابان جلوی چشمش دزدیدن”
من هم به شوخی به مادرم میگویم بدشانسی ما اگر ۱۰ نفر تو فامیل ازدواج کنند و ۱۰ تا اتفاق خوب و شادی آفرین هم بیافتد کسی به ما خبر را نمیدهد کافی است یک نفر بمیرد و یک خبر منفی تولید شود از هفت جا و هفت دهان و هفت منبر به گوشَت میرسانند.
به نظر ذهن ما به شدت فیلتر کننده است. فیلتر کنندهیِ اخبار مثبت. سوراخ این غربیل چنان فشرده است که اجازه نمیدهد دانههایِ درشتِ اخبارِ مثبت و شاد از آن رد شود ولی، دانههای ریز اخبار منفی و غمانگیز و ناامید کننده چنان از آن رد میشوند که نگو.
مثل هوایی که استشمام میکنیم در فضا پراکنده میشوند و در ذهن و گوش ما وارد میشوند.
شبکههای اجتماعی هم که ماشالله پر است از نوع اخبار سیاه و چرکین اصلاً شبکه های اجتماعی خواستگاه و بستر رشد و پراکندنِ ویروسِ اخبارِ منفی است.
مثلاً تلگرام ذاتاً برای re-share کردن محتوا ساخته شده،اینکه بتوانی در یک ساعت یک خبر را به ۸۰ میلیون نفر برسانیم،تاسفانه کسی که میخواهد با پنجره شبکههای اجتماعی و محتوای قطره چکانی و جملات کوتاه و بندانگشتی جهان را درک کند دچار سوء یادگیری میشود.
سوء یادگیری از جهل مطلق هم بدتر است.
تجربه شخصی من میگوید خواندن اخبار و دنبال کردن محتوای فلهی رسانه ها انسان را منفعل میکند،او را فوقالعاده هراسان و ترسان و نگران میکند،امیدِ حرکت و تلاش را میگیرد،وقتی ذهن انسان با این حجم زیاد اخبار منفی مواجه میشود تنبل میشود، کسل میشود، دیگر نمیخواهد کاری کند.
مثلاً فرض کنیم من یک کارآفرین هستم و فردی مشتاق راهاندازی کسب وکار میخواهم در این ممکلت بمانم و سرمایه گذاری کنم؛حال مدام اخبار تحریم و بوروکراسی دولت و فساد مدیران دولتی تا قطع آب و برق به گوشم میرسد،ناامید میشوم،با خودم میگویم دیگر نمیشود اینجا کار کرد، با این وضع سیاه دولت و فساد وحشتناک مدیران و فقر مردم آیا ارزش دارم تولید کنم و به بازار ارائه دهم؟ آیا دولت به من مجوز میدهد؟ آیا مدیران دولتی از من رشوه میگیرند؟ آیا مردمی که ازنظر رسانهها دستشان به دهانشان نمیرسد، برای خرید کالای من، دستشان به جیبشان میرود؟ ولی آیا واقعیت این است؟ آیا وضع اینقدر خراب است؟ نمیشود از دور نظر داد.
باید خودت بروی وسط کار،بپری داخل گود،خودت ببینی و بشونی و بچشی،ببینی دولت چه میخواهد.
شاید اصلاً آن فساد و بوروکراسی آنطور که رسانه ها میگویند نباشد،شاید اصلاً در صنعتی که تو فعالیت میکنی بازار بکر و پررونقی باشد، شاید در همین اوضاع بد اقتصادی مردم کالا و محصول تو را بخرند و بابت آن پول بدهند.
باید با چشمانمان خودمان ببینیم و با دو دستمان واقعیت را لمس کنیم. برویم و ببینیم چه خبر است.
در اتاق دربسته نشستن و در مورد اوضاع اقتصادی و کسب کار بیرون نظر دادن درست نیست!
همیشه این جمله مجله اکونومیست را به یاد میآورم و تکرار میکنم؛
پشتِ میز، جای خطرناکی برای دیدن دنیاست.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.