جدیدا بردیا خیلی زور گو شده
به نیوا (گربه ام ) هم زور میگوید و اذیتش میکند.
امروز از سفر برگشتیم،نیوا مارا که دید شدیداً هیجان زده شد و به روش های خودش ازمون استقبال کرد.
بغلش کردم داشتم نوازشش میکردم،بردیا گریه و زاری و دعوایی راه انداخت که آن سرش نا پیدا.
فقط به این دلیل که نیوا را بغل کرده ام!
....
خلاصه پس از کلی کش مکش آرام شد و کنار هم نشسته بودند و خودم هم رفتم لباس عوض کنم،برگشتم دیدم افتاده روی حیوان زبان بسته گوشهایش را میکشد،البته خب بچه ی ۱۶ ماهه زور و قدرت چندانی ندارد که بتواند اورا اذیت کند.
رفتم بغلش کردم گفتم مامان بلند شو پیشو گناه داره چرا میزنیش خب !!!
گفت پیشوئه ! گفتم خب میدانم پیشوئه میگم نزنش گناه داره دوستته.
با یک لحن خبیثانه ای گفت میجنم (میزنم)!!
حالا موکا (گربه ی قبلیم) چون از لحاظ جثه خیلی بزرگ بود و نر هم بود راحت خودش را نجات میداد و میرفت برای خودش یک اتاق دیگر میچرخید.
اما این هم کوچولوئه هم ماده اس،زورش نمیرسد،عار و درد هم ندارد :)بردیا هر بلایی سرش بیاورد مجددا برمیگردد پیشش خودش را لوس میکند .
بعد جالبی ماجرا اینجاست که وقتی از هم دورشان میکنم و یکی میماند در خانه و آن یکی در حیاط،کلی نق میزند و بهانه میگیرد که پیشو بیاد پیشو بیاد،موکا را به اسم صدا میکرد اما به این میگه پیشو.
میره پشت درب حیاط میزند به شیشه او هم میآید آن طرف از در آویزان میشود و عین این عاشق و معشوق ها از پشت شیشه همدیگر را نگاه میکنند.
خب مامان جان تکلیف خودت را روشن کن،اگر دوستش داری و میخواهی باهاش بازی کنی خب بکن،توپ بازی که بلده.
اگر دوستش نداری و میخواهی دم اش را بکشی و گوشهایش را گاز بگیری و اذیتش کنی،چرا وقتی میبرمش اینقدر بهانه میگیری !
اگر هم قصدت خباثت هست که کور خواندی،از هم جدا میمانید تا خیال خودم راحت باشد.
خلاصه داستان های گوناگونی در این خانه داریم...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.